راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت سیزده
زمان ارسال : ۴۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 14 دقیقه
ماشین از خم کوچه گذشت، یک محلهی متروک که درختان از ورای دیوار بالا آمده بودند و انگار حجم گلی دیوار را فتح کرده بودند. ماشین مهراد جلوی در بوق زد و لحظهای بعد در باز شد.
ماشین داخل رفت و شبانه در حالی که برمیگشت پرسید:
_ کجاییم.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهناز
00عالیه